خناق، دیفتری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عفونت، تعفن، گندیدگی سایر معانی: گندیدگی، تعفن
فاسد، خراب، فاسد الاخلاق سایر معانی: (از نظر اخلاقی) منحرف، کژراه، هرزه، فاوا، ترادامن، پتیاره، بد، منحط، تباه
گندیده، متعفن، بد بو، دارای بوی زننده سایر معانی: بوی ناک، گند ناک، گند دهان
بد گوار، غیر قابل هضم سایر معانی: گوارش ناپذیر، ناگواردنی، ناگوارا
بد بو سایر معانی: بدبوی، گند، میگندر، متعفن
شنیع، زشت، شریر، بدکار، نابکار سایر معانی: بدجنس، ناهنجار
مضر، کریه، بد بو، نا مطلوب، زیان بخش سایر معانی: (برای سلامتی) بد، آسیب انگیز، متعفن، زننده
فساد، پوسیدگی، گندیدگی سایر معانی: putrescencty گندیدگی
فاسد، باد خورده، نامطبوع، متعفن، ترشیده، بو گرفته سایر معانی: دارای بوی نا، پرک، بوی ترشیدگی، بوی کره یاروغن مانده، (مزه) ترشیده، گندیده [صنایع غذایی] طعم تند : طعم تندی که در اثر اکسیداسیون ...
تهوع اور، بیزار کننده، بیمار کننده سایر معانی: ناخوشی آور، تهوع آور