تجزیه، از هم باشیدگی سایر معانی: از هم باشیدگی، تجزیه [شیمی] فروپاشی، تجزیه [عمران و معماری] از هم پاشیدگی - فروپاشیدگی - فروریختگی - متلاشی شدن - تلاشی [برق و الکترونیک] فروپاشی [زمین شناسی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پلیدی، الودگی، هرزه، کثافت، چرک، خرده ریز سایر معانی: نجاست، فژه، گروس، پژگنی، هرزگی، قباحت، بی آزرمی، زشتکاری، فساد اخلاقی [نساجی] چرک - کثافت - آلودگی
فساد، پوسیدگی، گندیدگی سایر معانی: putrescencty گندیدگی
تجزیۀ واپایشنشدۀ مواد آلی که در نتیجۀ واکنشهای بیهوازی انجام میشود و بوی نامطبوع تولید میکند [مهندسی محیط زیست و انرژی]
واژههای مصوب فرهنگستان