معرفی کردن، توصیه کردن، سفارش کردن توصیه کردن سایر معانی: سپارش کردن، سفارشاندن، سفارش کردن، (برای انجام کاری) معرفی کردن، تجویز کردن، رواداشت کردن، صلاح دانستن، پیشنهاد کردن، خوشایند ساختن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حضور یافتن، کسی را لو دادن، حاضر شدن سایر معانی: (عامیانه) 1- وارد شدن، آمدن، (سروکله ی کسی) پیدا شدن 2- چشمگیر شدن، نمایان شدن، سر موقع حاضر شدن
شلخته و چاق سایر معانی: خوک ماده (بالغ)، ماده خوک، (برخی جانوران پستاندار به ویژه خرس) ماده، (فلزکاری - ناودان یا جوی که فلز مذاب از کوره ی ذوب تا محل شمش ریزی در آن جاری می شود) آبگیره، گدا ...
1- با اشکال خواندن، بریده بریده خواندن 2- پی بردن، درک کردن 3- با دقت توضیح دادن
صرف کردن، خرج کردن، تمام شدن، صرف شدن، سودن سایر معانی: به پایان رساندن، تمام کردن، مصرف کردن، گساردن، تحلیل رفتن، فدا کردن، (پول) خرج کردن، (وقت) صرف کردن، گذراندن، سپری کردن، (پول یا وقت) ...
درخواست کردن، استدعاء کردن، التماس کردن سایر معانی: استدعا کردن، طلبیدن، تمنا کردن، لابه کردن، استغاثه کردن
همزمان کردن، همگاه بودن، انطباق زمانی داشتن، از حیث زمان باهم مطابق کردن سایر معانی: همگاه بودن یا کردن، همزمان کردن یا شدن، هماهنگ کردن یا بودن، (رویداد و غیره) به زمان معینی نسبت دادن، معا ...
نیرو، چین، زور، سجاف، تاه، تو گذاری، شیرینی مربا، بالازدگی، بالازنی، شدت زومندی، شمشیر نازک، تو گذاشتن سایر معانی: بالا زدن، تا کردن و تو زدن، تو کردن، (به طور گرم و نرم) در بستر (و غیره) قر ...
رخ دادن، خیش کشیدن سایر معانی: 1- دولا کردن، بالا زدن و دوختن، تو گرفتن، کوتاه کردن (لباس) 2- نمودار کردن، کشف کردن، پدیدار کردن 3- (جریان یا صدای چیزی را) زیاد کردن، بلند کردن، 4- (در جاده ...