اعلام کردن، گفتن، اعلان کردن، اظهار کردن، اظهار داشتن، شناساندن سایر معانی: ابراز کردن، بازنمود کردن، (رسما) بیان کردن، (رسما و علنا) آشکار کردن، بروز دادن، نشان دادن، (به طور کتبی یا شفاهی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معرفی کردن، توصیه کردن، سفارش کردن توصیه کردن سایر معانی: سپارش کردن، سفارشاندن، سفارش کردن، (برای انجام کاری) معرفی کردن، تجویز کردن، رواداشت کردن، صلاح دانستن، پیشنهاد کردن، خوشایند ساختن، ...
داوطلب، فدایی، سرباز داوطلب، داوطلب شدن سایر معانی: داوخواه، خواستار، داوخواه شدن، (داوطلبانه) گفتن یا عرضه داشتن، ارزانی داشتن، سرباز داوخواه (در برابر: سربازی که فراخوان شده یا مشمول است)، ...