volunteer
معنی
داوطلب، فدایی، سرباز داوطلب، داوطلب شدن
سایر معانی: داوخواه، خواستار، داوخواه شدن، (داوطلبانه) گفتن یا عرضه داشتن، ارزانی داشتن، سرباز داوخواه (در برابر: سربازی که فراخوان شده یا مشمول است)، (گیاه شناسی) خودروی، وحشی
سایر معانی: داوخواه، خواستار، داوخواه شدن، (داوطلبانه) گفتن یا عرضه داشتن، ارزانی داشتن، سرباز داوخواه (در برابر: سربازی که فراخوان شده یا مشمول است)، (گیاه شناسی) خودروی، وحشی