فروشنده، زوردهنده سایر معانی: (شخص یا چیز) فشارآور، هل دهنده، (هواپیما) دارای ملخ در عقب موتور، واروملخ (pusher airplane هم می گویند)، (خودمانی) فروشنده ی مواد مخدر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کورۀ پیشبَر [مهندسی مواد و متالورژی] نوعی کورۀ مداوم که در آن قطعات را بهتناوب درون ظرفهایی قرار میدهند و به داخل کوره وارد میکنند و از این طریق ظرف ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ملخ پسین [حملونقل هوایی] ملخی که در پشت موتور و در انتهای بدنه یا بال قرار دارد و هواپیما را با فشار به پیش میراند
(امریکا - خودمانی - تداعی منفی) کارمند سفارت، دیپلمات
[نفت] مغزه بیرون کش
روانهبَر [سینما و تلویزیون] متصدی روانه
[نفت] سر حفار
مامور اداری، مامور دولتی، دیوان سالار سایر معانی: قرطاس باز، کارمند خشک و مقرراتی، مقرراتی واهل کاغذ بازی
خیاط زنانه سایر معانی: (جامه) ظریف و زنانه، خیاط سفارشی
فروشنده ی مواد مخدر
مدیر، متصدی، مباشر، سر کارگر، سر عمله سایر معانی: سرگروه، مباشرت کردن [عمران و معماری] سرکارگر - مباشر [مهندسی گاز] استادکار [صنعت] سر کارگر، سرپرست کارگاه [حقوق] سخنگوی هیأت منصفه، سرکارگر ...
بذله گو، ادم شوخ، گانگستر، اوباش، همدست تبه کاران سایر معانی: عضو دسته ی تبهکاران، گانگستری، اراذل