تعاقب سایر معانی: پیگیری، ادامه (طرح یا نقشه و غیره)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکار، جستجو، صید، نخجیر، صید کردن، جستجو کردن در، تفحص کردن، شکار کردن سایر معانی: بشگرد، به شکار رفتن، نخجیر کردن، (معمولا با : down) تعقیب کردن، دنبال رفتن یا کردن، جستجو کردن، (با : up یا ...
تجسم، مجسم سازی، مادی سازی
انجام، اجرا، نمایش، ساخت، کارایی، شاهکار، کار برجسته، ایفا سایر معانی: کردن، کارنمود، انجامش، (هنرپیشه) بازی، (ماشین) کارایی، عملکرد، نقشگری، نقش انجامی، (نمایش و غیره) سئانس [حسابداری] عملک ...
ثبات قدم، پشت کار، استقامت، مداومت، اصرار سایر معانی: پیگیری، پافشاری، عزم راسخ، ایستادگی، سرسختی، پایمردی