بی مزه، بدیهی، مبتذل، بیهوده، ناچیز، نا قابل، چیزهای بی اهمیت، جزیی سایر معانی: کم اهمیت، جزئی، پیش پا افتاده، خرده ریز، کم مایه [مهندسی گاز] بلااثر، بی ارزش [ریاضیات] بدیهی، بیمایه، واضح، م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رخ دادن، خیش کشیدن سایر معانی: 1- دولا کردن، بالا زدن و دوختن، تو گرفتن، کوتاه کردن (لباس) 2- نمودار کردن، کشف کردن، پدیدار کردن 3- (جریان یا صدای چیزی را) زیاد کردن، بلند کردن، 4- (در جاده ...
لاغر، شاخه دار، ترکه مانند سایر معانی: لاغر و ظریف، ترکه ای، چیله مانند، twigged شاخه دار
unsubstantial بی اساسی، بی اهمیتی، واهی
شجاعت، دلاوری، بهادری سایر معانی: valiancy بهادری، مردانگی
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تنفیذ سایر معانی: (سند یا استدلال و غیره) اعتبار، پروهانی، روایی، ارزشمندی، ارزایی [علوم دامی] روایی [زمین شناسی] اعتبار [بهداشت] اعتبار داشتن [حقوق] اعتبار ...
شجاعت، دلیری، اهمیت، دلاوری، ارزش شخصی و اجتماعی، ارزش مادی سایر معانی: رشادت، بی باکی، تهور، دلاوری (انگلیس: valour)
ضعیف، لاغر، ناتوان، سست، کمرو، عاجز، کم زور، بی حال، چیز ابکی، کم دوام، کم بنیه سایر معانی: زبون، زار، لاجون، کم قوه، کم قدرت، ناچیز، کم استحکام، شل، رقیق، آبکی، (بازار سهام - قیمت ها - وضع ...
خسته، بیزار، خسته کننده، فرومانده، کسل، مانده، خستهکردنیاشدن، بیزار کردن، خسته شدن، خسته کردن سایر معانی: وامانده، فرسوده، زننده، ناخوشایند، ملالت آور، فرسوده کردن، کسل شدن
کوچولو، لحظهای، ریز، اندکی سایر معانی: (بسیار) زود، نخستین، (بسیار) کوچک، ریزه، ریزه پیزه، اسکاتلند کوچولو، یکی کمی
ریز، کوچک، بی اهمیت سایر معانی: (عامیانه) کوچولو، کوچول موچول، فسقلی، ریزه پیزه، weensy سوسیس، خرده
محو کردن، زدودن سایر معانی: 1- (نوشته و غیره) پاک کردن، محو کردن 2- کشتن، معدوم کردن، نابود کردن، از میان برداشتن، 3- (شدیدا) شکست خوردن، ناکام شدن، زمین خوردن، (خودمانی) شکست، ناکامی، سقوط، ...