بلوغ، سن بلوغ، رویش مو در پشت زهار سایر معانی: برنایی، سن بلوه، بلوه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلوغ، نو جوانی، دوره جوانی، دورهء شباب سایر معانی: سنین بین بلوغ و کمال، شباب، بلوه، رشد [بهداشت] نوجوانی
بار اوری، حاصل خیزی، نیروی تولید، پرکاری، سودمندی
بارخیزی، پربارب، برومندی، پرزایی