رجوع شود به: prominence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با تکیه تلفظ کردن، تکیه دادن، تاکید کردن، اهمیت دادن، برجسته نمودن سایر معانی: با فشار یا تاکید ادا کردن، مشدد کردن، علامت تشدید را گذاشتن، (اثر چیزی را) تشدید کردن، مورد تاکید قرار دادن، بر ...
بلندی، بزرگی، تعالی، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه سایر معانی: (مهجور) رجوع شود به: eminence، eminence عالی رتبه، طب برامدگی
نام، شهرت، سر بلندی، اوازه، سابقه، معروفیت، علم کردن، مشهور کردن سایر معانی: ناموری، نیکنامی، بهنامی، آوازه، خوش نامی، نامداری، نام آوری، بلندآوازگی، سرشناسی، (قدیمی) شایعه، زبانزد ...
تجلیل، جلال سایر معانی: ستایش، بزرگداشت، افتخار، نیکنامی، پاداش عمل خیر، ستایش کردن
شهرت، برجستگی، اهمیت سایر معانی: آدم جالب توجه، آدم سزاوار، آدم برجسته
روشنی، وضوح، شفافیت
روشنی، وضو، شفافیت
بادکردگی، بر امدگی، تورم، قلنبگی سایر معانی: اندام بیرون زده، چیز ورقلمبیده، برجستگی، برآمدگی، غده، ورقلمبیدگی، برقلیدگی (protuberancy هم می گویند)
زبانه ی خورشیدی، آذر فشانه، جرقه خورشیدی، تشعشع ناگهانی نیروی خورشید [برق و الکترونیک] فوران خورشیدی فورانهای شدید روی سطح خورشید که ابر بزرگی از پرتوهای کیهانی را به فضا می فرستند . عقیده ب ...
رفعت، قد، قامت، قدر و قیمت، ارتفاع طبیعی بدن حیوان سایر معانی: بالا، ارج، مقام، پایه، رتبه، شان
وضع، حالت، موقعیت، پایه، مقام، وضعیت، حال، شان سایر معانی: (حقوق) وضع حقوقی، وضعیت قانونی، مرتبه، رتبه، ارج، منزلت، جاه، اعتبار، چگونگی، چونی، نهشت، بودش [کامپیوتر] وضعیت . [برق و الکترونیک] ...