چهره، بوسنده، ماچ کننده سایر معانی: بوس کننده، (خودمانی) دهان، لب و لوچه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیم، بند، خط، دهنه، لجام، طرح، رشته، سطر، ریسمان، رده، جاده، رسن، مسیر، ردیف، مسیر کهباخط کشی مشخص میشود، خط کشیدن، خط انداختن در، اراستن، پوشاندن، خط دار کردن، تراز کردن، استر کردن سایر معا ...
شخص بر جسته، قابل توجه، جالب توجه، چیز برجسته سایر معانی: چشمگیر، درخور توجه، برجسته، جالب، قابل ملاحظه، آدم برجسته، آدم متشخص، سرشناس، (قدیمی) کدبانو، با کفایت، باجربزه، (سابقا در فرانسه - ...
مورد توجه، با ارزش، قابل توجه، قابل دقت سایر معانی: برجسته، چشمگیر، درخور توجه، جالب توجه، مهم
تجسم، صورت، اندام، سبک، شکل، قواره، طرز، ریخت، شکل دادن به، سرشتن، شکل دادن سایر معانی: دیس، دیسه، قالب، هیبت، شبح، نما، سایه، نگاره، سیما، تن (در برابر: چهره face)، بدن، هیکل، وضع، حال، حال ...
← برش باستانشناختی [باستانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
تایری با دیوارۀ کمارتفاع و مناسب برای خودروهای با عملکرد بالا [مهندسی بسپار - تایر]
خطی که در راستای آن اندازهگیری انجام میشود [ژئوفیزیک]
خلاصه یا تحلیلی سامانیافته از دادهها، اغلب بهصورت نمودار یا جدول، که صفات و مشخصههای بارز آنها را نشان میدهد [زیستشناسی - پروتگانشناسی] ...
نیمرخ زمان- بلندای بُردار افقی حاصل از روبش (scanning) رادار داپلر با استفاده از الگوریتم/ خوارزمی سمت- سرعتنما [علوم جَوّ]
نوعی آرایش لرزهای برای دادهبرداری یکسوگسترش [ژئوفیزیک]
روش اکتشاف پیوسته ژرفای زمین با افزایش فاصله میان الکترودهای آرایه [ژئوفیزیک]