جایزه، انعام، غنیمت، ارزش بسیار قائل شدن، عزیز داشتن سایر معانی: ارزش زیاد قائل شدن، گرانبها شمردن، مغتنم شمردن، گرامی داشتن، قدر دانستن، شادیانه، (مجازی) هدف، آرمان، دریافت کننده یا برنده ی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دادگاه تقسیم غنائم جنگی (به ویژه جنگاوردهای دریایی)، شعبه ای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور، کاردارد
شعری که جایزه برده است
مشت زنی حرفهیی سایر معانی: مشت زنی حرفه یی
برنده جایزه
(در برخی نمایش ها و غیره) جایزه ی دم در (که با قرعه به برخی از تماشاگران می دهند)
اهانت، ناچیز شمردن، کم بها شمردن سایر معانی: مورد تحقیر قرار دادن، خوارشمردن، دون پنداشتن
فراگیری، اکتساب، مالکیت، حصول، استفاده سایر معانی: به دست آوری، کسب، یابش، (چیز یا شخص) به دست آمده، افزوده شده، تملک یافته [حسابداری] تحصیل [برق و الکترونیک] اکتساب [صنعت] کسب کردن، فراگرفت ...
پسند، انتخاب، چیز نخبه، برگزیده سایر معانی: گزینش، چاره، گزینه، گزیر، امکان، شخص یا چیز گزیده شده، منتخب، (بهترین و برگزیده ترین بخش یا نوع) شاهوار، نخبه، خوب، گزیده، گل سرسبد [نساجی] انتخاب ...
کاستن، کم کردن، گرفتن، کسر کردن، کاهیدن سایر معانی: (با: from) کاستن از (چیز دلخواه)، کم جلوه کردن یا دادن [نساجی] کاستن - کم کردن- کسر کردن [ریاضیات] کم کردن، کاستن
گران کردن، عزیز داشتن سایر معانی: عزیز کردن، محبوب کردن، تحبیب کردن، دوست داشتنی کردن
شیرینی، مغز گردو و غیره، قاقا، چیز خوردنی، بسیار خوب سایر معانی: خوردنی، خوراکی دلچسب (مثلا آب نبات)، تنقلات، (عامیانه)، (عامیانه) رجوع شود به: goody-goody، (قدیمی) زن، پیر زن، کدبانو، زن عا ...