نماینده اولویت، اولویت نما
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] وقفه اولویت [برق و الکترونیک] وقفه تقدمی ساختار وقفه ای در کامپیوترها که به گونه ای سازمان دهی می شود که تقدم بالاتر بتواند در ارائه خدمات به تقدم پایین تر وقفه ایجاد کند .
اولویتگذاری [آیندهپژوهی] کوششی مبتنی بر آیندهپژوهی که در آن اولویتهای آیندۀ ذینفعان با روشهای ساختاری و نیمهساختاری تعیین میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
استقرایی سایر معانی: قیاسی بودن، حالت از علت به معلول، مقدمتا
اولویتبندی حریق خواسته [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] تعیین ضرورت و زمان حریق خواسته با ارزیابی مواد قابلاشتعال ...
[کامپیوتر] شماره کارها برای مشخص کردن تقدیم آنها
[ریاضیات] اولویت از پیش تعیین شده [آمار] نظم با حق تقدّم
اولویت حملونقل عمومی [حملونقل درونشهری - جادهای] اولویت برای عبور وسایل نقلیۀ عمومی ازطریق تنظیم و فرماندهی چراغهای راهنمایی بهنحویکه زمان انتظار در ...
پیش روی، سبقت، تقدم، پیشی سایر معانی: (از نظر رتبه یا محل یا زمان) پیشتر بودن، جلوروی، پیش آیندی، اولویت
تاکید، تکیهء صدا، قوت، ضربه، اهمیت، تکیه سایر معانی: پافشاری، سفارش، (زبانشناسی - واژه یا عبارت و غیره) تکیه، تکیه ی کلام [حسابداری] تاکید [برق و الکترونیک] تاکید
اعتبار، نفوذ، اهمیت، قدر، خطر، تقاضا، شان سایر معانی: مهم بودن، کرامندی، مهستی، (مهجور) معنی، فحوا، چم، مفهوم، ابرام
راهنمایی، سبقت، رهبری، تقدم، سر پوش، مدرک، هدایت، راه آب، سرب، شاقول گلوله، پیش افت، سرب دار، رنگ سربی، بردن، سوق دادن، رهبری کردن، سرب پوش کردن، با سرب اندودن، بران داشتن، راهنمایی کردن، هد ...