تظاهر، تکبر، وانمود، ناز، ظاهر سازی سایر معانی: ریا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر بالایی، تکبر، غرور، نخوت، گستاخی، شدت عمل، گردنفرازی، خود رایی، خود سری، خیره سری، عظمت، خود بینی سایر معانی: باد دماغ، لافزنی، نخوت (arrogancy هم می گویند)
تظاهر، وانمود، ظاهری، نمایش دروغی، حمله خدعه امیز، وانمود کردن سایر معانی: (در مشت زنی یا عملیات جنگی ـ برای گمراه سازی حریف تظاهر به حمله کردن) تک نمایی، حمله ی دروغی، حمله ی وانمودین، وانم ...
چاخان، رجز خوانی، خود ستایی، خود فروشی، لافزنی، یاوه سرا سایر معانی: سخن اغراق آمیز، چاخان گویی، bravado boasting لافزنی
سرافکندگی، فروتنی، خشوع سایر معانی: پستی
اطوار و اخلاق شخصی، سبک بخصوص نویسنده سایر معانی: (ادبیات و هنر و سخن و رفتار) تصنع، خودنمایی، وانمودگری، (سخن و رفتار) ویژگی، عادت، ادا و اطوار [روانپزشکی] منریسم
فضل فروشی، ملانقطی گری
مبالغه سایر معانی: خود نمایی، ادعایی زیاد
گزاف گویی، خود ستایی، خود فروشی، لافزنی، لاف زدن، گزافه گویی کردن سایر معانی: سخن پر جوش و خروش و غرورآمیز، رجزخوانی، گزافه گویی، لاف آمیز، گزافه آمیز، مغرور، پرفیس، پرادعا، rhodomontade گزا ...