رئیس، رئیس دانشگاه، رئیس جمور سایر معانی: رییس جمهور، مردم سالار، بوم سالار، مردم فر، (دانشگاه یا شرکت و غیره) رئیس، رئیس کل، (عنوان پیش از اسم) پرزیدنت، رئیس جمهور [فوتبال] رئیس [نساجی] مدی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رییس جمهور منتخب، رییس جمهور برگزیده
رئیسه، زن رئیس جمهور
انتخاب رئیس جمهور
حکومت جمهوری سایر معانی: حکومت جمهوری
مدیر، سرپرست، مدیر تصفیه، رییس، فرمدار، وصی و مجری سایر معانی: (حقوق) مدیر و مباشر امور و اموال شخص دیگر، امین ترکه، کارتراز، قیم، متولی، اداره کننده، مجری، رئیس [کامپیوتر] مدیر- نام حسابی ک ...
رئیس، ریش سفید، رئیس کلیسا یا دانشکده سایر معانی: (دانشکده) رییس، پیشکسوت، مرشد، بزرگ، سالار، مهین، سرپرست نمازخانه ی دانشگاه، سرکشیش (در کلیساهای بزرگ که چند کشیش دارند)، اسم خاص مذکر ...
دولتی، حکومتی
کاخ سفید سایر معانی: کا سفید