[حسابداری] رویکرد عملی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاربردشناسی [زبانشناسی] شاخهای از معناشناسی که به مطالعۀ معنای جمله در بافت میپردازد
واژههای مصوب فرهنگستان
مناسب، مقتضی، تهورامیز سایر معانی: سودمند، مصلحت آمیز، صلاح، مفید، مدبرانه، درخور، (مصلحت آمیز ولی نه اخلاقی یا منصفانه) ناگزیر، ناگزیرانه، رایزنانه، ستوهمند (انه)، مستاصل، از روی استیصال، ت ...
وابسته به علوم طبیعی و دانشمندان این علوم، طبیعت گرایانه، موافق با اصول طبیعی، مبنی بر طبیعت بازی، وابسته به تاری علوم طبیعی
واقع بین، تحقق گرای، راستین گرای سایر معانی: realist واقع بین [ریاضیات] راستین گرا، واقع گرایانه
مربوط به کاربردشناسی [زبانشناسی]
شاخهای از معناشناسی که به مطالعۀ معنای جمله در بافت میپردازد [زبانشناسی]