realistic
معنی
واقع بین، تحقق گرای، راستین گرای
سایر معانی: realist واقع بین
[ریاضیات] راستین گرا، واقع گرایانه
سایر معانی: realist واقع بین
[ریاضیات] راستین گرا، واقع گرایانه
دیکشنری
واقع بین
صفت
realistic, pragmatic, down-to-earthواقع بین
realistic, realistتحقق گرای
realist, realisticراستین گرای
ترجمه آنلاین
واقع بینانه
مترادف
astute ، businesslike ، commonsense ، down to earth ، earthy ، hard ، hard boiled ، levelheaded ، practical ، pragmatic ، pragmatical ، prudent ، rational ، real ، reasonable ، sane ، sensible ، shrewd ، sober ، sound ، unfantastic ، unidealistic ، unromantic ، unsentimental ، utilitarian