بحران، موقع بحرانی سایر معانی: شور، بزنگاه، سرگشتگی، شوریدگی، نقطه ی عطف، سختی، پریشان حالی، شور بیماری، اوج بیماری، بحبوحه ی مرض، نقطه ی عطف مرض، کریز، بحرانی، شوریده، شورین [ریاضیات] بحران ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جزء، فقره، تفصیل، جزئیات، تفاصیل، حساب ریز، بتفصیل شرح دادن، بتفصیل گفتن، بکار ویژهای گماردن، ماموریت دادن، شرح دادن سایر معانی: جز (جزئیات)، خرده، فرشیم، مو به موگویی، با آب و تاب گویی، (تص ...
اولیه سایر معانی: اصلی، اساسی، بدوی، ابتدائی، مقدماتی، اولی یا اولیه، ناقص، رشد نکرده
پول خرد، پول خرد کم ارزش، کم اهمیت، ناچیز
کج بیل، سیب زمینی، چاقوی کوتاه، بیلچه مخصوص کندن علف هرزه، با بیل کندن سایر معانی: بیلچه ی علف هرزه چینی، چاقوی کوتاه (برای کندن پوست درخت و غیره)، تراشگر، (عامیانه) سیب زمینی، با بیلچه کندن ...