بی ادبی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با ادب خود را طرف توجه قرار داد
مدارا، نزاکت، نجابت و رفتار خوب، تربیت، مردمی سایر معانی: ادب، نیک رفتاری، مدنیت، معرفت، (معمولا جمع) رفتار یا سخن مودبانه
تمدن، فرهنگ، برز، کشت میکرب در ازمایشگاه سایر معانی: فرهنگ (مجموعه ی عقاید و رسوم و الگوهای رفتاری یک مردم)، فضل و کمال، ادب و آموختگی، تربیت، فرهیختگی، ویژگی های فرهنگی، (زمین) کشت، برزیدن، ...
ظرافت، خوش اندامی، زیبایی، وقار، لطافت، ریزه کاری سایر معانی: قشنگی، برازندگی، دلپسندی، ملاحت، آراستگی (elegancy هم می گویند)، سلیقه [نساجی] ظرافت - لطافت - زیبایی
خیانت علیه حکومت سایر معانی: majeste lese خیانت یاتوطئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
تربیت، ادب
روانشناسى : اداب