زنجیر اشاره گرها
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] اشاره گر به عقب
[کامپیوتر] اشاره گر سل .
[کامپیوتر] اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان می کند
اشاره گر پشته [کامپیوتر] اشاره گر پشته
نصیحت کردن، پند دادن، مشورت دادن، توصیه دادن، اگاهانیدن، قضاوت کردن، رایزنی کردن، خبر دادن سایر معانی: اندرز دادن، نظر دادن، توصیه کردن، آگاه کردن، آگاهانیدن، مشورت کردن با [حقوق] اعلام کردن ...
تیر، سهم، پیکان، یکانداز، خدنگ سایر معانی: تیر (که با کمان رها شود)، تخش، زوبین، فلش، هر چیز تیر مانند (از نظر سرعت یا شکل و غیره) [زمین شناسی] پیکان در مساحی و نقشه برداری به معنای سنجاق اس ...
راهنما، اثر، نشان، گوی، رشته، گره، کلید، گلوله نخ، مدرک، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن، گلوله کردن سایر معانی: (در حل مسئله یا راز) کلید، مفتاح، سر نخ، سررشته، برگه، قرینه، (امریکا - عامیانه ...
نماینده، اندازه، مقیاس، شاخص، اندیکاتور سایر معانی: (شخص یا اسباب) نشانگر، نشان دهنده، نمایگر (سنجه یا کنتور یا عقربه یا میزان سنج و غیره)، شناسانه، تعیین کننده، (شیمی - مواد گوناگونی که برا ...
اگاه کردن، گفتن، خبر دادن، اگاهی دادن، مطلبی را رساندن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از، اطلاع دادن، مستحضر داشتن سایر معانی: مطلع کردن، آگاه کردن، آگاهاندن، باخبر کردن، لو دادن، (علیه ک ...