[زمین شناسی] سطح تخت - صفت: سطحی که بعلت فرآیند پهن شدگی، مسطح شده است؛به عنوان مثال سنگفرش، یک سطح نسبتاً فرسایشی تخت است. - فعل: احیاشدن یک دشت یا سایر سطوح مسطح
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پهن، صاف سایر معانی: مسطح
تراز، سرخ شدن، خیط و پیت کردن، قرمز کردن، بطور ناگهانی غضبناک شدن، بهیجان امدن، چهره گلگون کردن، ابریزمستراح را باز کردن، اب را با فشار ریختن سایر معانی: (به سرعت جاری و پخش شدن) روان شدن یا ...
میزان، سطح، تراز، سویه، هم تراز، سطح برابر، هدف گیری، الت ترازگیری، ترازسازی، یک دست، یک نواخت، مساوی، مستوی، هموار، مسطح، هم پایه، نشانه گرفتن، مسطح کردن، تراز کردن، مسطح کردن یاشدن سایر مع ...
دو وجهی، سطحی سایر معانی: یک سطحی، مسطح، هامنی، (کاملا) هموار، مستوی، تخت [کامپیوتر] مسطح 1. ( صفت ) مسطح . مثلاً ترانزیستورهای مسطح از تکه های مسطح سیلیکان ساخته شده اند . 2. ( صفت ) بر روی ...