flush
معنی
سایر معانی: (به سرعت جاری و پخش شدن) روان شدن یا کردن، (در اثر خشم یا شرم) سرخ شدن، برافروخته شدن، گل انداختن، دژم شدن، (با فشار آب) پاک کردن یا شدن، فلاش کردن، (سیفون مستراح را) کشیدن، آب شویی کردن، (در شکار - پرندگان را از نهانگاه خود) به پرواز درآوردن، تاراندن، (معمولا به صورت صیغه ی مجهول) سرمست کردن یا بودن، سرشار کردن، سرمستی، تراز کردن، مسطح (یا تسطیح) کردن، هم سطح، هموار، لب به لب، (رشد تند و یکباره) شور، عنفوان، دارا، پول دار، غنی، فراوان، وافر، پر، یکسر، مستقیم، درخشیدن، درخشاندن، درخشش، سرخ شدگی، برافروختگی، دژمی، (جریان تند و یکباره ی آب مثلا در شستن مستراح) تندآب، فوران، تندریز، جوشش، (مستراح) سیفون، (احساس ناگهانی گرمی مثلا هنگام تب داشتن) تب و تاب، بی قراری، (نادر) پرانرژی، پرجان، (نادر) سرخ رو، سرخ و سفید، (در بازی پوکر) رنگ، چهره گلگون کردن در اثر احساسات و غیره، سر شدن، سیفون توالت، ابریزمستراح را باز کردن برای شستشوی ان، ترازکردن گاهی باup
[کامپیوتر] خالی کردن ؛ قسمتی از حافظه و محتویات آن - خالی کردن، هم ترازی 1- خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات آن . 2- مربوط به دستگاه ماشین تحریر که با لبه های چپ و راست مقیاس خط، همتراز است .
[مهندسی گاز] شستن باجریان سریع، آب رابافشار ریختن
[ریاضیات] هم سطح کردن، هم سطح، هم تراز، لبریز، تراز، سرریز
[آب و خاک] جریان ناگهانی، فلاش