رقت انگیزی، پستی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر، فرومایه، خسیس، پست، بنیان نهادن، مبنا قراردادن، پایه زدن سایر معانی: پی، جرز، (نق ...
خوار، پست، محقر، قابل تحقیر سایر معانی: درخور خواری، نکوهیدنی
خوار، پست، مطرود، زبون، نکوهش پذیر سایر معانی: نفرت انگیز، بیزار کننده، بیزارگر، (بسیار) ناپسند، آریغ انگیز، (بسیار) ناستوده، سفله، مذموم
محزون، مغموم سایر معانی: اندوهناک، ماتم زده، سوگوار، غم انگیز، اندوهبار (نادر: dolesome هم می گویند)
اسفناک، زار، سوگناک، رقت اور سایر معانی: افسوس انگیز، قابل تاسف، تاسف بار، دریغ انگیز، دژوانگر
(پزشکی) سرخکدار، سرخجه دار، سرخکی، دچارسرخجه، کرم گرفته، دارای کرم کدوگوشت
محزون، عزادار، سوگوار، ماتمزده، غمگین کننده، پر ولع سایر معانی: سوگمند، اندوهگین، غصه دار، سوگ آمیز، عزادارانه، غم انگیز، حزن آور
چیز اشغال و نا چیز، چیز اشغال و نا چیز، محقر، جزئی، لاشی سایر معانی: ناچیز، بی مورد، کم اهمیت، پست، رذلانه، نا بکارانه، بنجل، به درد نخور، آشغالی، پاپاسی، چلسه، پیزری، سر هم بندی شده ...
قابل تاسف سایر معانی: تاسف آور، افسوس انگیز، دریغ آور
خرده، ریز، کوچک، ریزه، خرد، محقر، کم، جزئی، دون، پست، خفیف سایر معانی: کوچولو، قلیل، معدود، اندک، ناچیز، کم اهمیت، خردسال، کم سال، کم سرمایه، خرده پا، دون پایه، معمولی، عامی، (آواز یا صدای ش ...
غم انگیز، فجیع، محزون، حزن انگیز سایر معانی: وابسته به تراژدی، سوگ نمایشی، سوگمایشی (در برابر: شادمایشی comical)، (هنر و ادبیات) عامل سوگ انگیز