سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو سایر معانی: تن آسا، تن پرور، هنجام، لتره، لش، کیار، سنگین و آهسته، رخوت انگیز، سست کننده، باکندی حرکت کردن، سست بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرسری، سبکی، سبک سری، رفتار سبک، لوسی سایر معانی: جلفی، شادی بی موقع یا نابرازنده، بی وفایی، دمدمی مزاجی
هوس، درد نیمه سر، صداع شقیقه سایر معانی: (مهجور) رجوع شود به: migraine، (قدیمی) هوس، خیال
هزاره، هزار سال، هزارمین سال سایر معانی: دوره ی هزار ساله، جشن هزاره، (الهیات مسیحی) دوران هزار ساله ای که عیسی بر جهان حکومت خواهد کرد
عبوس، افسرده کردن، افسرده بودن، دلتنگ کردن سایر معانی: محزون بودن، بد روحیه بودن، دل و دماغ نداشتن، خودخوری کردن، غصه خوردن، (از سرنوشت خود) نالیدن، (جمع) روحیه ی بد، بی دل و دماغی، بی حوصلگ ...
(زیست شناسی) نوک تیز، تیزنوک
(آیین هندو) نیروانا (پایان دوره های وجود و بازگشت به بودا)، فنا، (آیین بودا) رستگاری در اثر از بین بردن خواسته ها و شهوات و ادغام روح در روح کل، سعادت کامل
هتک حرمت، تخطی، از جا در رفتن، بی حرمت ساختن، بی عدالتی کردن سایر معانی: کار خشونت آمیز، عمل شنیع، تعدی، ظلم، شناعت، خشونت، توهین شدید، خوار داشت، اهانت، خشم شدید (در نتیجه ی توهین و غیره)، ...
تسکین سایر معانی: کاهش دادن
اسودگی خاطر
بدبینی، صفت بد، بدی مطلق، فلسفه بدبینی سایر معانی: بدبینی (در برابر: خوش بینی optimism)، (فلسفه) پیروی از آیین بدبینی
یغما، تاراج، غارت، چپاول، غارتگری، غنیمت، چاپیدن، غارت کردن سایر معانی: تاراج کردن، چپاول کردن، به یغما بردن، به غنیمت بردن، لاشیدن، اختلاس کردن، هپرو کردن، بالا کشیدن، مال غارت شده، (جمع) غ ...