تصویب، بصورت قانون در امدن سایر معانی: وضع، رواگانی، (آنچه که وضع یا تصویب شده است) قانون، لایحه، مصوبه [حقوق] قانونگذاری، تصویب قانون، قانون، مقررات
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استعاره، (جمع) صنایع ادبی
کنایه، تشبیه، استعاره، صنعت استعاره سایر معانی: (ادبیات) استعاره (مثلا: جهان کلا همانند صحنه ی تئاتر است all the world is a stage)
وظیفه، نقش، رل سایر معانی: بخش، طومار، بازی در تاثر نقش [سینما] نقش - نقش