هتک آبرو، از بین بردن آبرو و حیثیت کسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جنبه، مشخصات، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه، مشخصه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی سایر معانی: منش، ویژگی، خصوصیت، خصیصه، سرشت، فروزه، (ریاضی - لگاریتم) نمودگر، مشخص (تابع)، ممیز (حلقه)، مبین [حسا ...
تابع، رعیت، شهروند، تبعه یک کشور سایر معانی: (نادر)شهروند (مونث)، تبعه، غیر نظامی، شخصی یا کشوری (در مقابل نظامی یا لشکری)، بومی، بوم زاد، ساکن، (در اصل) ساکن یا بومی شهر (به ویژه اگر آزاد ب ...
شهری، رند سایر معانی: منظره ی شهر، نمای شهر (به ویژه از هواپیما یا جای بلند)، صحنه ی شهری، (عامیانه) آدم شهری، (در نظر دهقانان) زرنگ، پرتدبیر (و تزویر)، مرد رند، زرنگ
دین یار، روحانی، روحانیون، مردروحانی، کاتوزی سایر معانی: کاتوزیان، کشیشان
مسخره، لوده، مقلد، دلقک شدن، مسخرگی کردن سایر معانی: دلقک بازی در آوردن، لودگی کردن، دست انداختن و شوخی کردن، ادا و اطوار در آوردن، (در اصل) دهاتی، روستایی، آدم پخمه، بی عرضه
جانور، موجود، افریده، مخلوق، سرشت سایر معانی: (لحن ترحم آمیز یا تحقیرآمیز و غیره) انسان، موجود (عجیب و غریب مثلا از فضا)، موجود تصوری، کسی یا چیزی که کاملا به دیگری وابسته و یا زیر سلطه ی آن ...
(verb transitive) معتاد کردن
دلال، دهنده ورق، معاملات چی سایر معانی: (ورق بازی) دهنده ی ورق، فروشنده، (کسی که چیزی را خرید و فروش می کند) عامل، کنشکار، سوداگر، (خودمانی) فروشنده ی مواد مخدر
خرق، دیوانگی، جنون سایر معانی: (روان پزشکی) زوال عقل، (در اصل) دیوانگی، از دست دادن مشاعر، طب دیوانگی، سفه
جنون جوانی، جنون زودرس سایر معانی: (روان پزشکی) زوال عقل پیش رس (واژه ی مهجور ـ امروزه: schizophrenia)، اسکیزوفرنی، طب جنون جوانی
خواجه، شخص بزرگ سایر معانی: شخص، عالیرتبه، والامقام، جاهمند، وابسته به شخص عالیرتبه، جاهمندانه، عالی مقام