پانسیون، مزد، حقوق، مقرری، حقوق بازنشنستگی، مستمری، پانسیون شدن، مستمری گرفتن سایر معانی: حقوق بازنشستگی، (به ویژه در مورد هنرمندان) مقرری، (به ویژه فرانسه) پانسیون، (اروپا) اتاق و خوراک (ام ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازنشسته کردن (با حقوق)
متقاعد سایر معانی: شایسته بازنشستگی، بخد بازنشستگی رسیده، مستلزم
(ایتالیا) پانسیون
اتصال محوری
[شیمی] تعلیق کلوئیدی [خاک شناسی] دروایه کلوئیدی [نفت] تعلیق کلوئیدی
تعلیق مضاعف [موسیقی] دو نغمۀ ناملایم یک آکورد که امتدادیافتۀ دو نغمۀ ملایم از آکورد قبلیاند و اغلب بهصورت متصل و پایینرونده حل میشوند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] کابل معلق خمش پذیر
حقوق تقاعد
[خودرو] یک واسطه المان در داخل سیستم کمک فنر است که متناسب با مقدار بار اتومبیل ارتفاع کمک فنر را بصورت اتوماتیک تنظیم می کند.در این سیستم ارتفاع قسمت جلو و عقب مستقل از هم تنظیم میشود.
[عمران و معماری] پل معلق تقویت شده
تعلیق [موسیقی] [شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] فرایند اختلاط ذرات ریز جامد یا مایع در یک مایع یا گاز بهصورت معلق|||[موسیقی] 1. نغمۀ ناملایم یک آکورد که امتدادیا ...