تکریم اغراق امیز نمودن، بدرجهء خدایی پرستیدن، علم کردن سایر معانی: به رتبه ی الهی ارتقا دادن، تبدیل به خدا کردن، مثل خدا پرستیدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرستیدن، بحد پرستش دوست داشتن، بت ساختن، صنم قرار دادن سایر معانی: تبدیل به بت کردن، بت ساختن (از)، زیاده ستودن، بیش از حد تحسین کردن، (به طور نامعقول) پرستیدن
میله، پایه، عمود، ستون، رکن، دیرک، جرز، ارکان، ستون بتون ارمه، ستون ساختن سایر معانی: (معماری) ستون، خرپا، پیل پا، پالار، پاغر، هر چیز ستون شکل، (مجازی) عامل اساسی، محور اصلی، بنیان، حامی، پ ...
عضوی که نیروی ستون را به پِی یا شالودۀ ساختمان منتقل کند [مهندسی عمران]
واژههای مصوب فرهنگستان
سازهای برای نگهداری تیرک راهبند که موتور و تجهیزات هیدرولیکی در داخل آن قرار میگیرد [حملونقل ریلی]