پیشرو، کاشف، راه یاب، بلد راه سایر معانی: (امریکا) پیشگام، پیشتاز، مبتکر [زمین شناسی] راهیاب (عنصر) در اکتشافات ژئوشیمیایی، این عنوان (ردیاب) برای عنصر نسبتاً متحرک یا گازی که معمولاً با عنص ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] رهیاب فرود آینده بر روی مریخ سفینه فضایی ک به طور مستقیم به سمت مریخ پرواز میکند و برای ارسال تصاویری از سطح مریخ با یک دوربین تلویزیونی رنگی، بر روی آن فرود می آید . این س ...
راهنما، رهبر، هادی، کتاب راهنما، تعلیم دادن، راهنمایی کردن سایر معانی: ارشاد کردن، هدایت کردن، آموزش دادن، رهنمود دادن، راهنما شدن، بلد، رهنمون، راهدان، راهبر، مهمان دار، (در ماشین) دستگاه ت ...
(گشت نظامی) جلو دار، سرباز پیشگام، سرباز پیشگام سر کرده، پیشگام