اشخاص دارای سلیقه یا ویژگی های همانند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جنون خمری، سخن بیهشانه، جنون الکلی و هذیان گویی و سرسام همراه با آن، جنون الکلی و هذیانگویی و سرسام همراه با آن خماری، پژمانی، افسردگی، غمخوری
هر دو، این یکی و ان یکی، هر دوی، نیز، هم سایر معانی: (جانورشناسی) خرمگس (تیره های cuterebridae و gasterophilidae و oestridae)، در ترکیب: "both ... and" به معنی ((هم ... هم)) به کار می رود ...
پینه دوز، کیک کابلر، خراز سایر معانی: نوعی مشروب حاوی شراب یا ویسکی و آب پرتقال و شکر، کفش ساز، کارگر اشتباه کار، کارگر ناشی
متمم، مکمل، تکمیل کننده یکدیگر سایر معانی: مکمل (یکدیگر)، تکمیلی، پرساز (complemental هم می گویند) [برق و الکترونیک] مکمل اصطلاحی در مورد مدارهای مجتمع که به مفهوم استفاده از عناصر با قطبیت ...
همبند، رابط، وصل کننده، پیوستگر
اصلاح، تصحیح، غلط گیری، تادیب سایر معانی: لغزش گیری، لغزش یابی، راستانش، راستا سازی، مواخذه، ادب کردن، بهسازی، بهکرد، بهبود بخشی، ویرایش، ویراستاری [عمران و معماری] تصحیح - تعدیل - اصلاحیه [ ...
سو زاندن، زنگ زدن، خوردن، پوسیدن سایر معانی: (فلزات و غیره را) خوردن، تحلیل بردن، (به خاطر زنگ زدگی یا اسید و غیره) از بین بردن یا رفتن، (فلزات) پوساندن، (مجازی - حسادت و دشمنی و غیره) از در ...
اتصال، جفت کردن، جفت، سرپیچ، متصل کننده، جفت شدگی، جفت ساز، جالس سایر معانی: جفت سازی، همبسته (بودن)، همبندی، (برق و مکانیک) بوش، کلاچ، کوپلاژ، گشتاور، کوپلینگ، پیوست، جفتگر، رجوع شود به: co ...
ضایع، معیوب، مختل سایر معانی: خسارت دیده [بهداشت] آسیب دیده
بی جان شدن، بی حس و بی روح کردن سایر معانی: دلگیر و غم آفرین کردن، از نشاط (یا شدت یا نیروی چیزی) کاستن، ملالت آور کردن، (درد) کشتن، بی حس کردن، کرخ کردن یا شدن، خرف کردن [برق و الکترونیک] ت ...
(روان پزشکی) آرزوی مرگ، مرگ خواهی