complementary
/ˌkɑːmpləˈmentri/

معنی

متمم، مکمل، تکمیل کننده یکدیگر
سایر معانی: مکمل (یکدیگر)، تکمیلی، پرساز (complemental هم می گویند)
[برق و الکترونیک] مکمل اصطلاحی در مورد مدارهای مجتمع که به مفهوم استفاده از عناصر با قطبیت مخالف به گونه ای است که عملکرد آنها مکمل یکدیگر باشد. مدار دو قطبی مکمل شامل دو نوع ترانزیستور NPN و PNP و مدار سی ماس مکمل دارای هر دو نوع ترانزیستور کانال-P و کنال -N است .قطعات و مدارهای مکمل با ولتاژ و جریانهای مثبت و منفی کار می کنند. - تکمیلی
[زمین شناسی] مکمل (زمین شناسی ساختمانی): به دسته شکستگی هایی گویند که به عنوان مزدوج در نظر گرفته می شوند، با وجود اینکه منشاء آنها ناشناخته می باشد. مقایسه شود با: همزاد.
[نساجی] رنگ مکمل - مکمل رنگی - دو رنگی که با هم رنگ سفید را می سازند - مکمل - نور مکمل
[ریاضیات] تکمیل کننده، تکمیلی، متمم، مکمل، پیچیدگی محاسباتی، تعریف شده

دیکشنری

مکمل
صفت
complementary, supplementary, complete, completed, perfected, perfectمکمل
complementary, supplementary, subsidiaryمتمم
complementaryتکمیل کننده یکدیگر

ترجمه آنلاین

مکمل

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.