نقاشی سایر معانی: نقاشی (هم نقاشی تصویر و هم نقاشی در و دیوار)، صورتگری، نگارگری، چهره پردازی، پیکر نگاری، خامه زنی، تصویر (نقاشی شده)، فرتور [عمران و معماری] پرده - نقاشی [کامپیوتر] نقاشی [ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تابلویی که با رنگ اکریلیک (مخلوط رنگ و صمغ اکریلیک ) نقاشی شده است
نقاشی انگشتی (بجای قلم مو و غیره انگشت به کار برده می شود)، نقاشی با انگشت، پخش رنگ با انگشت
[عمران و معماری] منظره سازی [زمین شناسی] منظره سازی
(سرخپوستان ناواهو - ایالات متحده) مراسم درمان همراه با قرار دادن شن های رنگ شده به صورت شکل های گوناگون [عمران و معماری] نقاشی روی شن
[عمران و معماری] نقاشی روی سفال
[عمران و معماری] نقاشی دیواری
چشم انداز، منظره، خاکبرداری وخیابان بندی کردن، دور نما، با منظره تزئین کردن سایر معانی: چشم افکن، زمین چهر، نقاشی یا عکس منظره، تابلو طبیعت، زمین چهرنما، (با خاکبرداری یا خاکریزی و گلکاری و ...
خلاصه، شرح، زمینه، طرح، ملخص، مسوده، انگاره، طرح اولیه، طراحی کلیات، طرح خلاصه، نقشه ساده، پیش نویس ازمایشی، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، طرح کردن سایر ...
فنی در نقاشی که سابقۀ آن به یونان باستان میرسد و در آن رنگماده (pigment) را با موم داغ مخلوط میکنند [هنرهای تجسمی]
واژههای مصوب فرهنگستان
هرگونه نقاشی که برای تزیین دیوار به کار میرود [هنرهای تجسمی]
نوعی نقاشی که با کلمات خوشنویسیشده و رعایت اصول ترکیببندی و در نظر گرفتن عناصر تصویری اجرا شده باشد [هنرهای تجسمی]