یک بسته، گروه، دسته، کوله پشتی، بسته، ملافه، بقچه، یک دست ورق بازی، بسته کردن، بسته بندی کردن، بزور چپاندن، بردن، توده کردن، بار کردن، قرار دادن سایر معانی: پاکت، کیسه، انبان، توبره، جعبه، گ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یختود [علوم جَوّ] تمام دریایخ، بهجز یخ بسته، که ممکن است بهطور قابل ملاحظهای جابهجا و دچار دگرشکلی شود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
آماده ی رفتن شدن، رخت سفر بر بستن
(جانورشناسی) موش حمال (جنس neotoma - بومی امریکای شمالی)
[سینما] فیلمبرداری از اشیای ریز
(عامیانه) ترک کردن، ول کردن، دست برداشتن
بستهبندی ۲ [مهندسی بسپار - مجموعه بستهبندی] قرار دادن محصول در گُنجایه یا لفافپیچی آن برای محافظت از محصول در هنگام ترابری و توزیع ...
عدل، بسته، قوطی، بستهبندی کردن سایر معانی: (در اصل) عمل بسته بندی کردن، بسته بندی، محموله، کارتن، گنجانه، جعبه، صندوق، صندوقچه، بقچه، (طرح ها یا اقلام یا اندیشه ها) گروهه، مجموعه، دسته، همبس ...
مقاطعه در بست و خرید یکجا
[نساجی] ماشین بوبین رنگ کنی
[کامپیوتر] برنامه فشرده، برنامه بسته ای.
بَستاگشت [گردشگری و جهانگردی] گشتی دربرگیرندۀ همۀ خدمات سفر از جمله نقلوانتقال و اقامت و امکانات رفاهی و گاه خوراک که گشتپرداز آن را یکجا میفروشد ...