صلح امیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوستانه، دوست داشتنی سایر معانی: با مهربانی، آشتی آمیز، مصالحه آمیز، باصلح و صفا، دوستوار، موافق
ارامش، سکوت، سکون، بی سر و صدایی، ساکت، ارام، خاطر جمع، ملایم، ساکن، اسوده، ساکت کردن، فرو نشاندن، ارام کردن سایر معانی: (در مورد هوا و دریا) آرام، بی باد، (در مورد اشخاص و صدا) آرام، متین، ...
ارام، ساکن، مسالمت امیز، صلح جو سایر معانی: صلح انگیز، آشتی بخش، آشتیانه، آشتی گر، صلح آور (irenical هم می گویند)، صلح جوirenic(al)اتشی امیز، صلح امیز، صلح جویانه
مهربان، ملایم، خوش مزاج، معتدل سایر معانی: خفیف، کم، سبک، آرام، میانه گرای، سست [مهندسی گاز] ملایم، نرم، معتدل [نساجی] نرم - ملایم - لطیف [آب و خاک] ملایم، کم، معتدل ...
مناسب، محدود، ارام، متعادل، ملایم، میانه رو، معتدل، ملایم کردن، معتدل کردن، تعدیل کردن، اداره کردن سایر معانی: میانگیر، میان بود، نه سرد نه گرم (mild)، متوسط، میانه، میانگین، (مرغوبیت یا میز ...
خارج، خارجه سایر معانی: ماورای بحار، ورا دریا، برون مرز، خارج از کشور، خارجی، ورا دریایی، برون مرزی، بیگانه (oversea هم می گویند)، خارج از کشور british possessions overseas متصرفات انگلیس در ...
ارام، ملایم، صلح دوست، اشتی پذیر سایر معانی: صلح جو، آرامش طلب، آشتی دوست، در حال صلح، در صلح و صفا
هفت دریا، همه ی دریاهای جهان