اصطلاحات مخصوص یک صنف، لهجه خاص، سخن دست و پا شکسته سایر معانی: (زبان حرفه ای یا محلی یا بیگانه که برای شنونده نامفهوم و عجیب و غریب می نماید) زبان بیگانه، زبان فنی، زبان زرگری، سخن نامفهوم، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بحد افراط رساندن، بیش از حد انجام دادن سایر معانی: زیاده روی کردن، افراط کردن، بیش روی کردن، فزون کاری کردن، بسیارگری کردن، زیادی پختن
(در ایفای نقش) غلو کردن، فزون کاری کردن، بسیار گری کردن، در انجام کاری زیاده روی کردن، توانایی خود را دست بالا گرفتن، مبالغه کردن، (در بازی ورق و قمار) گشاد بازی کردن، بلوف زدن، (چیزی را) بی ...
فرسودگی (در اثر استعمال)، (در اثر استعمال) فرسودگی، استعمال و کهنگی، ساییدگی پا، خراب شدگی درنتیجه استعمال عادی، خسارت حدمعمول [حسابداری] فرسودگی [حقوق] استهلاک، کهنگی [نساجی] فرسودن [ریاضیا ...
از پا در اوردن سایر معانی: 1- کهنه کردن یا شدن (در اثر پوشیدن)، فرسودن، ساییدن، ساییده شدن 2- خسته کردن 3- (با اصرار و ابرام) وادار کردن
ساییده، مندرس، پوشیده سایر معانی: اسم مفعول: wear، کهنه، نخ نما، رنگ و رورفته، آسیب دیده (در اثر استعمال یا پوشیدن)، صدمه دیده، خسته، اسم مفعول فعل wear بکلمه مزبور رجوع شود [پلیمر] فرسوده، ...