اخراج، محروم سازی، بیبهره سازی سایر معانی: (حقوق) خلع ید، اخراج قانونی، اخراج کننده، برون ران، خلع ید [حقوق] محروم کردن، خلع ید کردن، اخراج، تصرف عدوانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] از دست دادن صلاحیت
تبعید، اخراج، نفی سایر معانی: تبعید، اخراج
اخراج، عزل، برکناری، مرخصی سایر معانی: (از کار) برکناری، انفصال، رد سازی، مردود شمردن (dismission هم می گفتند)، مرخص سازی، راهی سازی [حقوق] قرار یا حکم مختومه کردن دعوی، انفصال، اخراج ...
طرد، دفع، دعوای استرداد، حق تصرف ملک و مطالبه خسارت سایر معانی: برون افکنی، برون ریزی، فوران، پرتابش، بیرون کردن، اخراج [حقوق] دعوای تصرف عدوانی، دعوای رفع مزاحمت
اخراج، خلع ید سایر معانی: اخراج، خلع ید