(بسیار) هیجان زده، منقلب، عصبی، مضطرب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پریشان خیال سایر معانی: منتزع، جدا شده، مجزا شده، برآهیخته، مختصر
الفصفر [ریاضی] عدد اصلی هر مجموعه که با مجموعۀ اعداد طبیعی در تناظر یکبهیک است
واژههای مصوب فرهنگستان
عملی، کابردی، کاربسته، بکاربرده، وضع معموله، برای هدف معین بکار رفته سایر معانی: کاربردی، عملی (در مقابل: نظری یا ناکاربردی (theoretic(al)، بکار بردنی، بکاربرده شده [نساجی] کاربردی - عملی [ر ...
فرو رفتن در اندیشه ها و خیالات خود، خواب و خیال
سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید سایر معانی: سر به هوا، یخلا، ولنگار، با بی دقتی، کم توجه، بی توجه، حواس پرت، شلخته، سهل انگار، نسنجیده، بی غم، غم آزاد، ...
سردستی، غفلت کارانه سایر معانی: ازروی بی مبالاتی یابی فکری، ازروی بی پروایی
(لاتین) امروز را رها مکن، تا وقت هست خوش باش، فرصت عیش و طرب را از دست مده
تفکر، بکاربردن مغز سایر معانی: بکاربردن مغز، تفکر
احتیاط، ژرفی سایر معانی: احتیاط
مواظب، بافکر، با ملاحظه سایر معانی: (رعایت کننده ی حال دیگران) با ملاحظه، دلسوز، پایمرد، محتاط
خیالی، مراقب، متفکر، تفکری، وابسته به غور و تعمق سایر معانی: اندرنگرانه، ژرف اندیشانه، وابسته به عبادت و مکاشفه، پنداشتی