ترتیب، مرتب سازی، سفارش دهی سایر معانی: ترتیب، مرتب سازی، سفارش دهی [ریاضیات] مرتب کردن، ترتیب، ترتیبی، مرتب سازی، رابطه ی ترتیبی [آمار] 1. مرتب سازی 2. ترتیب 3. مرتب کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] هزینه سفارش [صنعت] هزینه سفارش دهی [ریاضیات] هزینه ی سفارش
دمای نظمی [فیزیک] دمایی که در آن یا در مجاورت آن گذار فاز رخ میدهد
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] سفارش مقرون به صرفه، با صرفه ترین مقدار سفارش، مقدار مقرون به صرفه سفارش
[ریاضیات] ترتیب الفبایی، ترتیب فرهنگ لغتی، ترتیب قاموسی
[ریاضیات] ترتیب جزئی
[آمار] مرتب کردن جزئی توزیعها
[ریاضیات] اصل خوش ترتیبی
[ریاضیات] ویژگی خوشترتیبی
تطبیق، تنظیم، تعدیل، اصلاح، میزان، تسویه، اسباب تنظیم، الت تعدیل سایر معانی: تطبیق دهی، سازگاری، دکمه یا اسباب تنظیم، رگلاژ، میزان ساز، میزان گر، (بیمه) محاسبه ی (برآورد) میزان خسارت، تنزل ق ...
تقریبا سایر معانی: تقریبا [ریاضیات] به تقریب، تقریبا، تخمینا، تقریب زدن
خریدارى