مفتاح، باز کن، باز کننده، گشاینده، افتتاح کننده سایر معانی: (شخص یا ابزار) بازکن، - گشا، اولین مسابقه (در یک سلسله مسابقات)، پیش ناورد، (نمایش و غیره) پرده ی اول، بخش اول برنامه، پیش بخش [نس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] غلتک بازکننده
[نساجی] عدل شکن - ماشین عدل باز کن
صبوحی [اعتیاد] وعدهای از مواد که در هنگام صبح بلافاصله بعد از بیداری برای تسکین علائم ناشی از کمبود مواد مصرف میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
هشدار، درس عبرت، (هر چیز) آموزنده، چشم و گوش باز کن، آگاهساز، چشم بازکن، چیزشگفت اور، ترس اور
سر، اقدام، اغاز، شروع، عنصر، ابتدا، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، مبتدا سایر معانی: شانس شخص تازه کار، خوشبختی اتفاقی، آغاز، (معمولا جمع) مراحل اولیه، اوایل
اغاز، جشن فارغ التحصیلی سایر معانی: آغاز، شروع، بدو، جشن پایان تحصیلی، جشن فاره التحصیلی [ریاضیات] ابتدا، آغاز
سر، مقدم، دیباچه، مقدمه، وضع مقدماتی ابتدایی، حالت نخستین، نادانئی سایر معانی: incipiency وضع مقدماتی ابتدایی
الهام، اشکار سازی، افشاء، فاش سازی، وحی سایر معانی: آشکار سازی، هویدا سازی، نمایان سازی، (الهیات) وحی، الهام الهی، مکاشفه، اشراق، کشف و شهود، تجلی (خواسته ی خداوند)، تجلی گری، رازگشایی، افشا ...
تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانی، توده، توده کردن، تکان دادن، ترساندن، تکان سخت خوردن، دچار هراس سخت شدن، هول و هراس پیدا کردن سایر معانی: تکانه، ...
وعدهای از مواد که در هنگام صبح بلافاصله بعد از بیداری برای تسکین علائم ناشی از کمبود مواد مصرف میشود [اعتیاد]