incipience
/ɪnˈsɪpɪəns/

معنی

سر، مقدم، دیباچه، مقدمه، وضع مقدماتی ابتدایی، حالت نخستین، نادانئی
سایر معانی: incipiency وضع مقدماتی ابتدایی

دیکشنری

ابتکار
اسم
head, end, tip, mystery, secret, incipienceسر
incipienceوضع مقدماتی ابتدایی
incipienceحالت نخستین
introduction, preface, prelude, preamble, prologue, incipienceمقدمه
introduction, preamble, preface, foreword, catastasis, incipienceدیباچه
incipienceنادانئی
arrival, emergence, incipience, nascenceمقدم

ترجمه آنلاین

ابتدایی بودن

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.