ادم کهن سال، ادم کهنه پرست، پیش از طوفان نوح، وابسته به پیش از طوفان سایر معانی: (مزاح یا تحقیرآمیز) قدیمی، کهنه، پیر، کهنسال، بدوی، مال عهد دقیانوس، وابسته به پیش از توفان نوح
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قدیمی مسلک، عقب افتاده، امل، از حال بی خبر، کهنه، بی خبراز
شلخته سایر معانی: شلخته
قرون وسطی، قرون وسطایی، مربوط به قرون وسطی سایر معانی: وابسته به قرون وسطی، میان دورانی، mediaeval قرون وسطی
پیشین، قدیمی، کهنه، کهن، زمان پیش سایر معانی: (قدیمی - شاعرانه) کهن، باستانی، عتیق، وابسته به ایام گذشته، سابق
راه حل، حذف شده، افشاء شده، بیرونی، خارج، خارجی، اشکار، قطع کردن، رفتن، اخراج کردن، فاش شدن، خاموش کردن، بر کنار کردن، اخراج شدن، دور از، بیرون، بیرون از سایر معانی: در فاصله از، خارج از، به ...