تعبیه، ابتکار، بدیهه گویی، بدیههسازی، حاضر جوابی سایر معانی: فی البداهه گویی (یا نویسی)، بی آمادگویی (یا نویسی)، بداهه گویی (یا نویسی)، بی آمادی، سر هم بندی [سینما] بدیهه سازی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود بخود، بی اختیار، خود انگیز سایر معانی: خودانگیخته، خودجوش، خودآیند، بلامقدمه، فی البدیهه، فوری، بی چون و چرا، آنی، بی شائبه [شیمی] خود به خود [سینما] خودانگیخته [ریاضیات] فوری، خودبخود، ...
(امریکا - عامیانه) بدون نقشه و آمادگی قبلی نطق (یا عمل) کردن