گول زدن، ریشخند کردن سایر معانی: خر کردن، زبان بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن، چاپلوسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیراینده سایر معانی: از پهلو [ریاضیات] از پهلو، جانبا
در، در برابر، بسوی، پیش، بطرف، سوی، تا نسبت به، روبطرف سایر معانی: به، نسبت به، با، (قدیمی)