نام برده شده دربالا مذکوردرفوق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامبرده درپیش
منتخب سایر معانی: برگزیدن، انتخاب کردن، برگزیده منتخب
نام برده، مذکور، چیز ذکر شده سایر معانی: نامبرده، مذکور
صوری، جزئی، کم قیمت، اسمی سایر معانی: وابسته به یا مشتمل بر نام یا نام گذاری، نامی، نامانه، اسما (نه واقعا)، ظاهری، سطحی، ناچیز، اندک، کم، (دستور زبان) وابسته به اسم، اسمواره، نامواره، سازه ...
سابق، ماقبل سایر معانی: (از نظر زمان یا مکان یا رتبه یا اهمیت) مقدم، دارای حق تقدم یا اولویت، پیشین، قبلی، جلوی، پیش رفته، سابق الذکر [ریاضیات] آلی، پیشین، قبلی، فوق، قبلی