حرف شکسته و نا مفهوم، قلمبه سولمبه سایر معانی: سخن تند و نامفهوم، زرزر، ور زنی، سخن دست و پا شکسته [کامپیوتر] اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جادو گر، ساحره، سحر و جادو کردن سایر معانی: (محلی) زن جادوگر، عفریته، (نشان یا چیز یا ورد که موجب بدبیاری می شود) چشم بد، طلسم، چیز بدیمن، بلازا (jinx هم می گویند)، مخفف:، شش ضلعی، شش پهلو، ...
طلسم، سحر، افسون، جادو گری، جادو، افسون گری، افسون خوانی، تبلیغات سایر معانی: ورد خوانی
نیایش، دعاء سایر معانی: (متوسل شدن به خداوند یا خدایان یا مقدسان و غیره برای کمک یا برکت یا الهام و غیره) توسل، دست یازی، استدعا، دست به دامانی، احضار ارواح خبیث، فراخوانی شیطان
اصطلاحات مخصوص یک صنف، لهجه خاص، سخن دست و پا شکسته سایر معانی: (زبان حرفه ای یا محلی یا بیگانه که برای شنونده نامفهوم و عجیب و غریب می نماید) زبان بیگانه، زبان فنی، زبان زرگری، سخن نامفهوم، ...
غیبگویی سایر معانی: سحر وجادو، جادوگری، غیبگویی از طریق ایجاد رابطه با مردگان
یاوه، مزخرف، مهمل، حرف پوچ، خارج از منطق، یاوگی سایر معانی: چرند، پرت و پلا، کتره، دری وری، جفنگ، چرت و پرت، ترهه (ترهات)، شر و ور، (رفتار) بی ادبانه، گستاخانه، احمقانه، نامعقول، زشت، (واژه ...
فریب، سحر، جادو گری، افسون گری، ساحری سایر معانی: سحر و جادو
سخن بی معنی، چرند گفتن سایر معانی: (حرف یا نگارش) پوچ، یاوه، چرند
جادو گری، افسون گری، افسونگر، جادوگر سیاه پوست، افسون کردن سایر معانی: (مذهب برخی مردم افریقا و کارائیب که جادو و طلسم در آن نقش بزرگی دارد) ودو، کشیش ودو، طلسم ودو، چشم زخم، تحت تاثیر طلسم ...
نیرنگ، سحر، جادو گری، افسون گری سایر معانی: سحر و جادو