دهن گشاد، هیلر بلاک (نویسنده ی انگلیسی)، دارای دهانه ی گشاد شونده (مثل دهانه ی ناقوس)، لب فراخ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] تبدیل ورودی شیپوری
دهن گشاد، صدا بلند، گزافه گوی، حرف مفت زن
گنده صدا، گنده اواز، دارای صدای درشت وکلفت
(کسی که هنگام حرف زدن گویی دهانش پر است از پنبه) هف هفو
بددهن، ناسزاگو، فحاش، وقیح، هرزه گو، هرزه دهن، بدزبان، بیعار، بی عفت، بدزبان، بددهن، بحاش
دهن باریک
lipped tight کم حرف، خاموش، رازدار
دهان باز، از حیرت و تعجب، دهن گشاد
تیرچوبی کلفت بر عرشه ی کشتی (که طناب ها و کابل ها را دور آن می پیچند)، موت جفتی، یکی از دو اسم مفعول فعل: bite، گازگرفته، گزیدگی، زننده
قلب، بدل، بی شرم، پر رو، بی تدبیر، برنگ برنج، برنج مانند سایر معانی: وابسته به برنج، پرنگی، برنجی، برنجین، به رنگ برنج، پرنگین، برنج فام، ارزان و پر نمایش، (صدای) بلند و گوشخراش، نابخرد، پست ...
ناهنجار، درشت، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، زبر سایر معانی: درشت دانه، نتراشیده و نخراشیده، غیر دقیق، لچر، پست، نامرغوب، بی نزاکت [عمران و معماری] درشت [نساجی] خشن - سفت - ضخیم [ریاضیات] درشت، ض ...