bitten
معنی
تیرچوبی کلفت بر عرشه ی کشتی (که طناب ها و کابل ها را دور آن می پیچند)، موت جفتی، یکی از دو اسم مفعول فعل: bite، گازگرفته، گزیدگی، زننده
دیکشنری
ضرب و شتم
فعل
bite, gnaw, snap, nipگاز گرفتن
bite, choose, select, stingگزیدن
sting, bite, barb, scarifyنیش زدن
bite, burn, cauterize, cinder, corrode, cremateسو زاندن
ترجمه آنلاین
گاز گرفته شده