میانداری کردن [رایانه و فنّاوری اطلاعات] اجرا کردن قوانین در یک نظرآزمایی با اختیارات ویژه
واژههای مصوب فرهنگستان
مناسب، محدود، ارام، متعادل، ملایم، میانه رو، معتدل، ملایم کردن، معتدل کردن، تعدیل کردن، اداره کردن سایر معانی: میانگیر، میان بود، نه سرد نه گرم (mild)، متوسط، میانه، میانگین، (مرغوبیت یا میز ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(نسیمی که تندی آن میان 13 تا 18 میل در ساعت است) نسیم ملایم
(بادی که تندی آن میان 32 تا 38 میل در ساعت است) توفان ملایم
[آب و خاک] باران معمولی، باران ملایم
ملایم سایر معانی: بطور میانه، بااعتدال، با مدارا، معتدلانه
[خاک شناسی] بافت نسبتا ریز
[معدن] سنگ نسبتا درزه دار (مکانیک سنگ)
بی اندازه، بیش از حد، بیش از حداعتدال
کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، بزور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن سایر معانی: فروکش کردن، کم کردن یا شدن، کاهش یافتن، (حقوق) خاتمه دادن، اب گرفتن از ...
مهربان، ملایم، رئوف، بخشاینده، رحیم، رحمان سایر معانی: با گذشت، با مروت، شفیق، بخشایشگر، (آب و هوا) ملایم، معتدل، لطیف، اسم خاص مذکر (مخفف آن: clem - مونث آن: clementine و clementina) ...
چاشنی (بمب و مین و غیره را) کشیدن، فیوز بمب را برداشتن، ماسوره کشیدن (از بمب و غیره)، بی خطر کردن، بی آزار کردن، خنثی کردن -3(با سیاست و کیاست و غیره) از وخامت (وضع) کاستن، تشنج زدایی کردن، ...