مزیت، برتری، تفوق، خوبی، رجحان، شگرفی، ممتازی، علو مقام سایر معانی: عالی بودن، فرازانی، والایی، بهی، ارجمندی، تعالی، مهستی، ویژگی (خوب)، (جمع) محسنات، حسن، کمال، علو، فضیلت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمونه و سرمشق، شایان تقلید سایر معانی: (به ویژه رفتار و صفات فردی) نمونه، سرمشق، هشدار دهنده، عبرت انگیز، پند آموز، مسطوره ای، (به عنوان) نمونه از چیزی، نمونه ای، برای مثال، نمایشگر، ستوده ...
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد می شود، دستخوش بازنشستگی، پاداش پایان خدمت
خود سری سایر معانی: بی باکی، دلیری، بی پروایی، تهور
قلنبه، عالی، ممتاز، برجسته، واریز نشده سایر معانی: مبرز، زبده، نخبه، سرشناس، (وام یا کار و غیره) عقب افتاده، معوقه، نا تمام، حل نشده، بیرون زده، بر آمده، قلمبه، (سهام و اوراق قرضه) منتشر شده ...
خود رایی، خود سری، اطمینان بیش از حد سایر معانی: اطمینان بیش از حد
بی پروایی، بی باکی
حقیقی، ذیحق، قانونی، محق، مشروع، دارای استحقاق سایر معانی: منصفانه، عادلانه، درست، بحق، برحق، بسزا، سزاوار، طلق، مناسب، درخور، خوشایند [حقوق] ذیحق، مشروع، قانونی، صحیح
رفعت، قد، قامت، قدر و قیمت، ارتفاع طبیعی بدن حیوان سایر معانی: بالا، ارج، مقام، پایه، رتبه، شان
وضع، حالت، موقعیت، پایه، مقام، وضعیت، حال، شان سایر معانی: (حقوق) وضع حقوقی، وضعیت قانونی، مرتبه، رتبه، ارج، منزلت، جاه، اعتبار، چگونگی، چونی، نهشت، بودش [کامپیوتر] وضعیت . [برق و الکترونیک] ...
ناحق، ناموجه سایر معانی: ناموجه، ناحق [حقوق] غیر قابل توجیه
شجاعت، دلاوری، بهادری سایر معانی: valiancy بهادری، مردانگی