مهربان، خوش خیم، بی خطر، ملایم، لطیف سایر معانی: (پزشکی) خوش خیم (مخالف: بدخیم malignant)، خوش طینت، بی آزار، طب خوش خیم [علوم دامی] نذاشتن تاثیرات مضر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وحشی، بی رحم، حیوان صفت، جانور خوی، شهوانی سایر معانی: جانورمانند، سبع، خونخوار، بی مروت، ددمنش، ددمنشانه، وحشیانه، ظالمانه، شدید، سخت و شدید، رک و راست (و ناخوشایند)، (مهجور) وابسته به جانو ...
خوشایند، مهربان، دلپذیر، بخشنده، رئوف، توفیق دهنده، فیض بخش، زیر دست نواز، خیر خواه، مطبوع دارای لطف سایر معانی: رعنا، باوقار، زیبنده، مهربان و جذاب، متین، پر ناز و نعمت، پر رفاه، پر سلیقه، ...
بخشنده، زیاده رو سایر معانی: لوس کننده، آسان گیر، (بیش از حد) مهربان، ملایم، نرم
شوالیه وار، سلحشورانه، تهمتن وار، شهسوار مانند، جوانمردانه، سلحشوروار، شایان سلحشوری، وابسته به شوالیه هایاسلحشوران
مدارا، ملایمت، نرمی، شفقت، رحم، رقت قلب سایر معانی: پر مدارایی، ارفاق، سخت نگیری، آسان گیری، گذشت، عمل مدارا آمیز، کار گذشت آمیز
مدارا، بردباری، ازادمنشی، ازادی، تحمل، ازادگی سایر معانی: رواداری، شکیبایی، گذشت، لوطی گری، رجوع شود به: tolerance
سخت، ظالم، بی دریغ، اسراف کننده سایر معانی: پر سخاوت، پر ریخت و پاش، بی مضایقه، دست و دل باز، فراوان